کاکتوس

کاکتوس را فقط کاکتوس شناسان می شناسند.

کاکتوس

کاکتوس را فقط کاکتوس شناسان می شناسند.

آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۴/۲۴
    تو
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید محمد علی مبارک+شناسایی+گمنام» ثبت شده است

"شهید محمدعلی مبارک"2

http://s5.picofile.com/file/8143292242/14090244.jpg

کم کم تعداد زائران بیشتر میشود و تکاپوی سربازان پر رنگتر.

مردی میانسال می نشید کنار مزار شهید. جز او بقیه آقایان فاتحه ای می خوانند و می روند. می مانند خانمها و تنها مرد کنار مزار.

نگاهش میکنم. چهره اش غبار رزم دارد . فکر میکنم لابد رزمنده است و یاد رفیقانش افتاده... دوستی کنارم می آید و می نشیند. قرآن را می گذارم توی کیف و از شهید می گوییم.

گرم صحبتیم و از دلتنگی مان می گوییم. دوستم می گوید:"روزی که شنیدم می خواهد برود. آمدم اینجا و کلی گریه کردم. کاش خانواده اش راضی به ماندنش شوند. به او عادت کردیم."

خانمی می پرسد :"قرآن دارید؟ "یس"نذر شهید کرده ام."

می پرسم:"شما هم حاجت گرفته اید؟".....

مرد تنها کنار مزار شروع به صحبت می کند ، با تلفن.

 :"نه فعلا خبری نیست!"

لهجه اصفهانی دارد. به دوستم نگاه می کنم. "حتما از اقوام شهید است"

صبر می کنیم تلفنش تمام شود . می رویم نزدیکتر و می پرسیم:"شما با شهید نسبتی دارید؟"

می گوید:"بله هم پسر عموییم و هم همرزم."

:"خانواده اش قم هستند ولی اجازه ندادند بیایند سر مزار . گفتند برای مراسم آماده می شویم. بچه ها یکی دوباری آمدند و فیلم و عکس گرفته اند. مادرش برای اولین بار می آید."

:"پنج خواهر دارد و یک برادر ، جز یکی از خواهرها که حج مشرف شده ، بقیه آمدند."

:"حالا می خواهید او را ببرید؟"

:"مادرش بی تابی می کند. بچه های ما می گویند بگذارید بماند ، ولی مادرش حال خوبی ندارد."

جمعیت خانمها بیشتر می شود و پسر عموی شهید(آقای سجادی) مجبور می شود بلند شود و کنار یادمان بنشیند. انتظامات از خانمها می خواهند فاتحه بخوانند و بروند روی فرشها بنشینند. همه می خواهند اینجا باشند. همه ترجیح می دهند کنار مزار شهید باشند و تقریبا همه فرشها خالی است و آفتاب رویشان نشسته.

ادامه دارد